امروزه خیلی چیزها دیگر جزو بدیهیات محسوب میشوند، مثلا لازم نیست به کسی توضیح دهید که خیار سبز است، هر چند شاید در روزگار گذشته همین مسائل کوچک نه تنها بدیهی نبوده بلکه جزو عجایب هم محسوب میشده، مثلا الان گرد بودن زمین چیز شگفت آوری برای کسی محسوب نمیشود ( هرچند که اهل فن همین را جزو یکی از شاهکارها و پر از رموز ناشناخته می دانند) ولی روزگاری بوده که بابت ادعای همین مورد سری تا پای دار رفت!
پس پر واضح است که بدیهیات امروز، روزگاری جزو اسرار بوده تا اینکه پرده از جوانب گوناگونش برداشته شده. انسان نیز موجود زیستی است و ناقص به دنیا میآید و رشد خویش را در طی مراحل بعدی زندگیاش ادامه میدهد، همین انسان به دلیل اینکه نیاز به بقا دارد میبایست متمدن گردد و به همین دلیل مجموعهای از هنجارها در طی دوران زندگی به وی آموخته میشود، مثلا دست زدن به آتش برای یک کودک یک کشف هیجان انگیز همراه با ناکامی است در صورتی که همین اتفاق برای یک فرد بالغ نوعی حماقت همراه با ناکامی است و به صورت پیش فرض اگر یک بزرگسال (از نظر عقلی و نه سنی) و یک کودک را با آتش تنها بگذارید هیچ دغدغهای بابت حوادث خطرناک از جانب آن فرد بالغ نخواهید داشت و این قضیه در مورد کودک دقیقا معکوس است. پیام و هشدارها نیز در هر دوره زمانی با توجه به ضعفهای فرهنگی و تربیتی آن جامعه صادر میگردند، به طور مثال دانشگاه را در نظر بگیرید، آیا لازم است پیامی بدین منظور که “دانشجویان گرامی لطفا برای خروج از درب خارج شوید و اقدام به پریدن به بیرون از پنجره نکنید!” در کلاس نصب کنند؟ منطقا هیچ آدم عاقلی این کار را انجام نمیدهد و جزو مشکلات جامعه امروز ما نیست و نصب این پیام به علت عدم توازن و تقارن با واقعیت روز جامعه حتی مایه تمسخر میگردد. اما چرا وقتی در همین کلاس و در همان جایگاه تابلویی نصب میگردد که “دانشجویان گرامی لطفا آشغال خود را داخل سطل زباله بیاندازید” دیگر خبری از خنده نیست، بلکه نهایتا بیتفاوت از کنار آن میگذریم، آیا این هم به همان اندازه بدیهی نیست؟ معادله خیلی ساده است، حتی یک کودک خردسال هم میتواند آن را حل کند، یک چیزی در دست ماست به عنوان آشغال و یک جایی تعبیه کردند به عنوان سطل آشغال، حتی اگر بازی حروف برای کودکان دو تا پنج سال هم بود قاعدتا این دو سطر را به هم مربوط میکردند! اما وقتی به آن نمیخندیم و بی تفاوت از کنار آن می گذریم و حتی هنوز هم در فاصله کمتر از نیم متری سطل زباله شاهد ریخته شدن آشغال هستیم و این نشان دهنده آن است که این موضوع مشکل امروز جامعه ما و نشان از عدم پذیرش مسئولیت شهروندی ماست. نصب تابلوی لطفا در بین خطوط برانید در توکیو کاری احمقانه است و حتی ممکن است باعث و بانی این کار به خاطر اصراف کردن برای یادآوری بدیهیات مواخذه شود ولی همین کار در شهری مثل تهران می شود عاقلانه و تازه بازخوردی هم ندارد، حتما هم باید از اهرم فشار استفاده کرد! اینکه نخست وزیر رسمی یک مملکت (ایران) در روزگاری (پس از قاجاریه) بیانیهای (رسمی) صادر میکند که یکی از بندهای آن میگوید: “قضای حاجت در خیابانها و کوچههای تهران ممنوع میباشد!” یعنی مشکل آن روز ملت ما این بوده! و حالا میخندیم چون به نظرمان عجیب است، اما عجیب تر آن است که بندهای دیگر این بیانیه برایمان عجیب نیست، مثل اینکه عربده زنی در معابر عمومی ممنوع است، کسی حق ندارد حیوانات را در معابر عمومی سر ببرد و… چون هنوز هم داریم با آنها دست و پنجه نرم می کنیم، هنوز هم باید در کوچه از لابلای خون گوسفندی که جلوی کودکان سر میبرند تا بلا را از یک خودرو چندصد میلیونی دور کند بپریم و برایمان هم اصلا عجیب نیست، وقتی میگویند جماعتی ریختند و از خجالت فولان شخص درآمدند حتی سری هم تکان نمیدهیم، اینکه برای تقبیح قمه کشی در شهری مثل قزوین پلاکارد هم می زنند برایمان عجیب نیست، چون برایمان عادی است، چون هنوز درگیر اینها هستیم، اینکه در سرویس بهداشتی یک مجموعه “علمی و تحقیقاتی” متذکر میشوند که رعایت نظافت نشانه شخصیت شماست! و باز هم رعایت نمیشود یعنی … شنبه 28 فروردین 1395
پ.ن:
موضوع گرد بودن زمین هم کنایه ای از اعتقاد باور نادرست عدهای به کشف کروی بودن زمین توسط گالیله و جدال وی با کلیسا است در حالی که تنها او مرکزیت زمین را مورد نقد قرار داد.
0 نظر