اندر ستایش قشر متوسط

توسط | 31 مرداد 1394 | وب نوشته | 0 نظر

در مطلب قبل به مدگرایی شمار قابل توجهی از جامعه پرداخته شد، در این مطلب نیز با وام گیری از مقدمه قبلی و ضمن یادآوری این نکته که هر چه قدر میزان تاثیرپذیری جامعه ای بیشتر باشد، بیشتر در خطر نابودی هویت و از خودبیگانگی فرهنگی قرار می گیرد، می خواهیم ابعاد آن تاثیر پذیری و مواجهه لایه های مختلف جامعه را بررسی کنیم.  

تاثیرپذیری که پیش تر درباره آن بحث کردیم تنها به حوزه پوشش هم مربوط نمی شود و حوزه هایی نظیر رفتارهای اجتماعی، آداب سخن و طرز فکر و اندیشه را هم در بر می گیرد. 

 قبل از ورود به بحث اصلی، لازم است گفته شود که جامعه از لحاظ برخورد با یک چنین رویدادی به چند دسته تقسیم می شود و جهت ارتباط بهتر با موضوع، آنها را نام گذاری می کنم ولی از آنجایی که ممکن است در این دسته بندی ابهامی وجود داشته داشته باشد، به توصیف ویژگی های این طبقات موهومی خود می پردازم:
دسته اول – قشر بالا:
منظور اشراف زادگانی که غم نان ندارند، زحمتی نمی کشند و حاصلی نیز برای جامعه ندارند، از لحاظ خط فکری و اندیشه تهی هستند، گاه گمان می رود تنها فایده این گروه تولید دی اکسید برای گیاهان است.
دسته دوم – قشر متوسط:
گروهی که از لحاظ مالی در وضعیتی متوسط و نچندان مطلوب قرار دارند، حتی اگر به وضعیت مطلوب برسند حاصل زحمات بی وفقه خود و از راه شرافتمندانه است، این گروه دارای اندیشه هستند، صاحب فکر و رای، خرافات را نمی پذیرند، ظلم و استبداد را تاب نمی آورند و اگر در تاریکی و ظلمت قرار بگیرند، شمع اصحاب شده و می سوزند تا روشنی بخشند.
دسته سوم – قشر پایین:
گروهی که ضعف و فقر ویژگی بارز آنهاست، این فقر نه فقر اقتصادی بلکه فرهنگی و اجتماعی است، قشر پایین در هر وضعیت مالی هم که باشند باز هم غم نان دارند؛ این گروه ازلحاظ اندیشه به پوچی قشر اول نیستند، اندیشه و منطق خودشان را دارند که تحجر یکی از ویژگی های شاخص این تفکرات پوسیده است.
برداشت شخصی من این است که قشر بالا یا همان مرفه (با توجه به بی دغدغه بودن) بستری برای ورود الگوی های جدید می شوند، نکته ای که باید به آن توجه داشت این است که این پذیرش الگو بدون اندیشه و یا حتی مقاومت صورت می گیرد پس این افراد حتی دیدگاهی درباره مفید یا مضر بودن الگوی جدید ندارند، سپس زمانی که خوب در جامعه نهادینه شد، توسط قشر پایین که تاکنون سعی داشته کمبودهایی که در مقایسه خود با اقشار بالادست حاصل می شده را جبران کند،  الگو برداری شده و حال که مجالی یافتند تا تسکینی بر جراحت های روحی خود قرار دهند و چون تاب مقاومت در برابر آن قشر یاد شده را ندارند لذا راه رفتن خود را هم از یاد برده و دچار بی هویتی می شوند. در این میان شاید مهم ترین قشر جامعه طبقه متوسط آن هستند، گروهی که دیرتر تاثیر می گیرند چون ابتدا به فلسفه هرکاری می اندیشند و برایشان اهمیتی ندارد که امسال رنگ شتری مد شده است یا خیر، همین قشر هستند که با مطالبات خود زمینه اصلاحات و انقلاب ها را فراهم می کنند؛ گروهی که کمرنگ شدن آنها باعث تباهی جامعه می شود، چرا که اگر روح مطالعه، اندیشه و آزادی‌خواهی از جامعه رخت بربندد جز پوسته ای ظاهری هیچ باقی نمی ماند، فقط کارزاری می شود که در آن مرفه غرق عشرت و خوشگذرانی است و در مقابل قشر فقیر هم سرگرم سیر کردن شکم خود و آنجا که سیر کردن هدف می شود راه آن دیگر چندان اهمیت ندارد که کار شرافتمندانه باشد یا دست اندازی به مال غیر، زمانی که فقر حاکم شود کشور فرد می شود خانه اش و ملت وی هم می شود خانواده اش. باید توجه داشت فرد فقیر (از نظر اقتصادی) محترم است و مادیات ملاک سنجش شخصیت نیست ولی فقر از هر نوعی که باشد از اقتصادی گرفته تا فرهنکی و اخلاقی، مذموم و ناپسند است و هرکس که در سخنان خود به ستایش و تجلیل فقر می پردازد جز عوام فریبی قصد دیگری ندارد.
دیگر بار تاکید می کنم که قشر برجسته ما نه لزوما باید ثروتمند باشد و نه حتما تحصیل کرده، بلکه یک فرد با قدرت اقتصادی پایین و حتی فاقد تحصیلات نیز می تواند جزو قشر متوسط باشد چون تحصیلات و ثروت مطلقا ارتباطی با شعور اجتماعی ندارد!
قشر متوسطی که از آن سخن می گویم همانهایی هستند که دکتر علی شریعتی از آنها به عنوان طبقه روشنفکر یاد می کند:

“روشنفکر در یک کلمه کسی است که نسبت به “وضع انسانی” خودش درزمان و مکان تاریخی و اجتماعی ای که در آن است خود آگاهی دارد و این ” خود آگاهی ” جبرا و ضرورتا به او احساس یک مسئولیت بخشیده است. روشنفکر رسالتش رهبری کردن سیاسی جامعه نیست، رسالت روشنفکر خودآگاهی دادن به متن جامعه است، فقط و فقط همین و دیگر هیچ.”   (چه باید کرد – علی شریعتی)

از دید وی هر کسی ‘می تواند’ روشنفکر باشد و لازمه آن درک راه درست است. چراغان هدایت و سرمایه های اصلی یک جامعه روشنفکران آن هستند و انحطاط اخلاقی و ایدئولوژیک یک جامعه از آنجایی شروع می شود که روشنفکرانش را بزغاله می نامند و به هر بهانه ای آنان را به بند کشیده، حذف کرده یا ساکت می کنند تا درد حقارتی که در مقایسه خویش با آنان احساس می کنند را تسکین دهند و نتیجه آن می شود که جامعه ای که ادعای فرهنگ، تاریخ و تمدن اش گوش عالمیان را کر می کند ، آمار طلاق، جرایم، فساد وسایر ماجراهایش سر از آسمان هفتم در آورده است.
آن چیزی که طبقه متوسط را از سایرین متمایز می سازد ناسیونالیسم عقلایی است، این که همواره در پی یافتن پاسخی برای یک پرسش بزرگ هستند، من چه مسئولیتی دارم!

پسگفتار
این نوشتار خرد در رثای بزرگانی بود که با وجود تمام بادهایی که برای خاموش کردنشان می وزد، بازهم دلسوزانه هر مشقتی را به جان خریده و آگاهی می بخشند و نور وجودشان را خاموشی نیست…

پی‌نوشت:
1. دسته بندی که در این نوشتار ارائه شد ابدا با طبقه بندی جامعه به طبقه های فقیر، متوسط پایین، متوسط بالا و… ارتباطی ندارد.
2. تصویر این نوشتار توسط نویسنده وبلاگ تهیه شده است.

شنبه 31 مرداد 94

0 نظر

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *